بخش نخست :

 

 

آشنایی با اصطلاحات ادبی

 

تدوین : معنی شعر کاروتلاش آریـا ادیب

 ( منبع : http://aryaadib.blogfa.com )


 

 

آثار روزی رسان

آثار روزی رسان بـه آثاری مـی گویند کـه تنـها برایب معاش و روزی نوشته مـی شود. معنی شعر کاروتلاش قدمت آن دست کم بـه سده ی ١٨ مـیلادی مـی رسد. معنی شعر کاروتلاش نمونـه ی کلاسیک "اثر روزی رسان" رمان فلسفی راسلاس اثر جانسون است کـه نویسنده آن را به منظور تأمـین هزینـه کفن و دفن مادرش و ادای وام های خود در یک هفته شب ها نوشت.

آرایـه بیرونی

آرایـه های بیرونی آن ها هستند کـه بیش تر پیکره سخن را زیبا مـی کنند. مثل سجع، معنی شعر کاروتلاش ترصیع، جناس، عکس، اشتقاق، رد المطلع، ذوقافیتین، درون العجز علی الصدر، اعنات و ...
آرایـه درونی

آرایـه های درونی همان صناعات معنوی و آرایـه هایی هستند کـه اگر ظاهر واژه دگرگون شود، باز آن آرایـه از مـیان نمـی رود. مثل پرسش بلاغی التفات، قلب و جمع.

آرکائیسم

آرکائیسم (باستان گرایی) آن هست که شاعر یـا نویسنده درون اثر خود از کلمات مـهجور و ساختارهای دستوری قدیم استفاده کند. باستان گرایی بر دو نوع است: باستان گرایی واژگانی و باستان گرایی نحوی.
باستان گرایی اگر درون خدمت زیبایی شعر باشد از محاسن شعر است، اما اگر سدّ و مخل زیبایی شعر باشد درون زمره معایب شعر قرار مـی گیرد.

آغنات

Leonine Rhyme   برابر انگلیسی به منظور اَعنات است. اَعنات را لزوم‌مالایلزم هم مـی‌گویند. درون لغت بـه معنی بـه رنج افکندن، رنجانیدن، آزردن و در کاری دشوار انداختن است. و اما درون علم بدیع بـه صنعتی مـی‌گویند کـه گوینده ملزم بـه چیزی شود کـه لازم نیست. مانند غزل سعدی کـه شاعر حرف "یـا" را قبل از حرف رَوی "لام" (خرف آخر قافیـه)  تا بـه آخر غزل تکرار مـی‌کند:
چشم بدت دور ای بدیع شمایل / ماه من و شمع جمع و مـیر قبایل
جلوه‌کنان مـی‌روی و باز نیـایی / سرو ندیدم بدین صفت متمایل
نام تو مـی‌رفت و عارفان بشنیدند / هر دو بـه آمدند سامع و قایل
در مجموع لزوم‌مالایلزم چنان هست که شاعر یـا نویسنده به منظور آرامش کلام یـا هنرنمایی، خودش را به آوردن حرفی پیش از رَوی مجبور کند یـا درون اثنای سخن، آوردن کلامـی را بر خودش لازم کند کـه در اصل لازم نباشد. بـه عنوان مثال، شاعر خودش را مقید کند کـه کلمـه‌ی "روشن" را با "گلشن" و "جوشن" قافیـه کند، درون حالی کـه مـی‌تواند از "گلخن" و "مسکن" و "وطن" و ... هم کمک بگیرد.

آواشناسی

آواشناسی شامل ۳ موضوع است:
الف) آواشناسی تولیدی، کـه به بررسی نحوه‌ی تولید اصوات توسط اندام‌های صوتی مـی‌پردازد.
ب) آواشناسی فیزیکی، کـه به بررسی خواص فیزیکی اصوات سخن درون گذر از دهان تا رسیدن بـه گوش شنونده مـی‌پردازد.
ج) آواشناسی شنیداری، کـه به بررسی واکنش‌های خنثی نسبت بـه اصوات سخن درون گوش، اعصاب شنیداری و مغز مـی‌پردازد.
اصطلاح آواشناسی آزمایشگاهی نیز به منظور اندازه‌گیری جریـان هوا یـا تجزیـه امواج صوتی بـه کار مـی‌رود.

آوانگارد

در زبان فرانسوی Avant به معنی پیش و garde در اصطلاح نظامـی بـه معنی نگه‌بان و محافظ هست و اصطلاح ( Avant gardeطلایـه‌دار) بـه معنی جلودار و پیش‌لشکر است.
معادل انگلیسی آن ریشـه‌ی فرانسوی دارد و در اصل از واژگان نظامـی‌گری بـه وام گرفته شده است.
در اصطلاح ادبیـات، طلایـه‌دار یـا پیش‌تاز بـه آغاز کننده‌ی شیوه‌های نو‌ درون شعر و نویسندگی گفته مـی‌شود. این شیوه‌ها اغلب بدعت‌هایی را درون زمـینـه‌ی قالب و صناعات ادبی دربر دارد.
امروزه شعرای سمبولیست، مانند ورلن، رمبو و مالارمـه را شعرای آوانگارد بدعت‌ها ادبی اواخر قرن نوزدهم مـی‌نامند.

آیرونی نمایشی

آیرونی نمایشی وضعیتی هست در نمایش‌نامـه یـا داستان کـه در آن، بین آگاهی تماشاگران یـا خوانندگان نسبت بـه موضوعی درون آن اثر و ناآگاهی شخصیت داستان فاصله ایجاد مـی‌شود. درون نتیجه‌ی این وضعیت، شخصیت مزبور بـه دلیل ناآگاهی سخنانی مـی‌گوید و کارهایی مـی‌کند کـه تماشاگر یـا خواننده از نامربوط بودن آن‌ها با وضعیت واقعی آگاه است. یکی از اقسام این نوع آیرونی، آیرونی تراژیک هست و بهترین نمونـه‌ی آن را مـی‌توان درون نمایش‌نامـه‌ی اودیپ ِ سوفوکل یـافت.

ابطا

اصطلاحی درون مبحث عروض هست و عیبی هست که در قافیـه شدن کلمات مرکب پیش مـی‌آید. یعنی وقتی کـه قافیـه تنـها بر اساس تکرار جزء دوم کلمـه‌ی مرکب پدید آمده باشد، مثل قافیـه ساختن بَتَر (بدتر) با خوش‌تر. ایطا بر دو نوع جلی و خفی است. درون ایطای جلی تکرار جزء دوم کلمـه‌ی قافیـه آشکار است. مثل قافیـه بتر و خوش‌تر. اما درون ایطای خفی تکرار جزء دوم آشکار نیست. یعنی کلمـه‌ی مرکب بر اثر استعمال، حکم کلمـه‌ی بسیط را پیدا کرده باشد. مثل قافیـه شدن کلمات "گلاب" و "غراب" یـا "رنجور" و "مزدور".

اُپرتا

اپرتا Operetta نوعی درام سبک است کـه شامل بخش های موزیکال و گفت و گو  و اغلب طنز آمـیز و هجایی است.

اتساع

اتساع درون علم بدیع بـه سخنی گویند کـه آن را بتوان بـه چند گونـه معنی و تفسیر کرد. مانند:
لبان لعل تو با هر کـه در حدیث آمد / براستی که ز چشمش بیوفتد مرجان

براستی: بـه حقیقت یـا سوگند بـه راستی
از چشم افتادن: فروریختن یـا خوار شدن
مرجان: اشک خونین یـا جان
اتفاق

اتفاق درون علم بدیع به معنی آوردن اسم ممدوح یـا تخلص شاعر بـه نحوی جالب و ماهرانـه هست که تصادفی و اتفاقی جلوه کند. مانند:
سِرّ غم عشق بوالهوس را ندهند / نور دل پروانـه مگس را ندهند
عمری حتما که یـار آید بـه کنار / این دولت سرمد همـه را ندهند   (سرمد کاشی)

اثلم

در علم عروض هر گاه درون بحر متقارب، از پایـه‌ی فعولن، تنـها دو هجای بلند، یعنی "فع‌ لن"، بر جای بماند، آن را اثلم مـی‌گویند. مانند پایـه‌ی نخستین و سومـین مصراع‌های بیت زیر:
چندان‌ کـه گفتم غم با طبیبان / درمان ند مسکین غریبان    (حافظ)

ادبیـات تفکری

ادبیـات تفکری شامل آن دسته از آثار ادبی مـی شود کـه پدیدآورندگان آن ها به طرح جنبه های اساسی درون هستی انسان مـی پردازند و برای نیل بـه این مقصود، انگیزش عاطفی و احساسی مخاطبان خود را درون جهت ایجاد تحول درون باورها و نگرش آنان بـه کار مـی گیرند. شیوه طرح این گونـه مسائل مـی تواند طنزآلود، درون گرایـانـه، برون گرایـانـه، جدی، غم انگیز، شاد و ... باشد. یکی از مشخصه های عمده ی ادبیـات تفکری، ماندگاری و جاودانگی آن هاست. این ماندگاری، مدیون فضائی هست که ادبیـات تفکری به منظور تعبیر و تفسیر درون ذهن مخاطبان خود فراهم مـی آورد.
ادبیـات تفننی

ادبیـات تفننی شامل آن دسته از آثاری مـی‌شود کـه اغلب جنبه‌ی سرگرمـی دارند. پدیدآورندگان این گونـه آثار، تحریک شدید احساسات و عواطف خواننده را دست‌مایـه‌ی کار خود قرار مـی‌دهند. از این‌رو، خواننده بعد از اتمام اثر تنـها نوعی تهییج را بدونب باور یـا جهان‌بینی ویژه ای تجربه مـی‌کند. یکی از مشخصه‌های عمده‌ی ادبیـات تفننی آن هست که بـه ندرت موقعیتی به منظور تعبیر، تفسیر یـا مکاشفه درون ذهن خواننده فراهم مـی‌آورد.

استتباع

در علم بدیع، استتباع بـه سخنی درون مدح یـا ذمـی گفته مـی شود کـه در آن سخن، شاعر صفتی از ممدوح یـا مذموم را بـه گونـه ای بیـان کند کـه در ضمن توضیح آن، صفت دیگری هم از او گفته شود، مانند:
از آن بـه طلعت زیباش روی اهل دل است / که نیست روی دل الا بـه سوی یزدانش  (ربّانی)
استثنا

استثناء به صنعتی مـی‌گویند کـه با آوردن یکی از الفاظ استثناء (مانند مگر، بـه جز، الا و غیره) و سخنی کـه در پی آن مـی‌آید، بر لطف سخن پیشین و تمامـی آن افزوده گردد. مانند:
از فتنـه درون پارس دیگر نشان / نبیند مگر قامت مـهوشان  (سعدی)

استعاره

استعاره بـه معنی عاریـه خواستن ِ لغتی هست به جای لغتی دیگر. زیرا شاعر در استعاره، واژه‌ای را بـه دلیل مشابهت بـه جای واژه‌ی دیگری بـه کار مـی‌برد. اگر از جمله‌ی تشبیـهی، "مشبه" و "وجه شبه" و "ادات تشبیـه" ( بـه علم بیـان نگاه کنید) را حذف کنیم بـه گونـه ای کـه تنـها "مشبه به" باقی بماند، بـه این مشبهٌ‌به استعاره مـی‌گویند.

استعاره درون حقیقت تشبیـه فشرده است. یعنی تشبیـه را آن‌قدر خلاصه و فشرده مـی‌کنیم که تا فقط مشبه‌ٌبه از آن باقی بماند. هنگامـی کـه مـی‌گوییم "خورشید همانند گلی زرد بر باغ آسمان جلوه‌گر است". خورشید را به گل زرد تشبیـه کرده‌ایم. درون تشبیـه، دست‌کم مشبه و مشبهٌ‌به حتما حضور داشته باشند و درون این جا هم خورشید کـه مشبه‌ هست وجود دارد و هم گل زرد کـه مشبه‌ٌ‌به است. اما وقتی مـی‌گوییم:
هزاران نرگس از چرخ جهان‌گرد
فرو شد که تا برآمد یک گل زرد
مشبه (خورشید) را نیز حذف کرده‌ایم و تنـها مشبهٌ‌به (گل زرد) را باقی گذاشته‌ایم، لذا در این بیت، گل‌زرد استعاره از خورشید است. بـه واسطه‌ی همـین حذف مشبه. درک استعاره اغلب دشوارتر از درک تشبیـه است.

استعاره مرده

استعاره‌ی مرده بـه استعاره‌ای گفته مـی‌شود کـه به سبب کاربرد مدام، رسانگی و برجستگی خود را از دست داده است. مانند "کمان" کـه در وصف ابروی یـار گفته‌اند و یـا "سرو" کـه در وصف قد و بالای بلند گفته‌اند. یعنی از این قسم استعاره آن‌قدر استفاده شده هست که شنونده یـا خواننده، دیگر کم‌تر توجهی بـه مستعار و مستعارمنـه آن مـی‌کند. درون عین حال، درون بسیـاری موارد وقتی زمـینـه‌ی زبانی این گونـه استعاره‌ تغییر مـی‌کند، استعاره‌ی مرده بار دیگر تشخص و تازگی مـی‌یـابد. به منظور نمونـه عبارت "grey cat in the night" گربه‌ی خاکستری درون شب) که درون انگلیسی استعاره‌ای مرده بـه شمار مـی آید) هنگام ترجمـه بـه فارسی، تازگی و حیـات دوباره مـی‌یـابد.

اسم صوت

اسم صوت لفظی هست مرکب که اغلب از طبیعت گرفته شده و خود بیـانگر صداهایی از قبیل صوت خاص انسان یـا حیوان، صوت راندن و یـا خواندن حیوانات و صوت بـه هم خوردن چیزی بـه چیز دیگر است، مانند:
هنّ و هنّ، مِنّ و مِنّ، مـیو مـیو، شالاپ شولوپ، خش و خش و  ...

اضراب

اضراب (epanorthosis) در لغت بـه معنی روی گردانیدن و رخ تافتن هست و در علم بدیع آن هست که گوینده کلام خود را کـه در مدح یـا هجو یـا غیر آن هست به حرف اضراب (بل، بلکه) عطف کند. حرف اضراب یـا اعتراض سبب ابطال یـا تصحیح یـا تشریح جمله ی قبل از خود مـی شود. به منظور مثال:
ای مـیوه دل من لا، بل دل
وی آرزوی جانم لا، بل جان
در مصراع اول و دوم حرف عطف "بل" عبارت های قبل از خود را تصحیح کرده اند.
همچنین در:

 "نبود دندان لا، بل چراغ تابان بود"
شاعر با استفاده از حرف عطف بل، جمله ی اول را تصحیح و باطل کرده است.

افسانـه ی تمثیلی

افسانـه ی تمثیلی نوعی افسانـه و قصه هست که مـی تواند منظوم یـا منثور باشد و شخصیت های اصلی آن ممکن هست از بین خدایـان، موجودات انسانی، حیوانات و حتا اشیـاء بی جان برگزیده شود. درون این گونـه افسانـه، موجودات مطابق با خصلت طبیعی خود رفتار مـی کنند و تنـها تفاوتی کـه با وضعیت واقعی خود دارند آن هست که بـه زبان انسان سخن مـی گویند و در نـهایت نکته ای اخلاقی را بیـان مـی کنند. از این رو افسانـه ی تمثیلی را حکایت اخلاقی هم نامـیده اند.
در ادبیـات فارسی، نخستین افسانـه تمثیلی شعر "درخت آسوریک" به زبان پهلوی هست که شرح مناظره ی یک درخت و یک بز است.
حکایـات کلیله و دمنـه که اصل آن هندی هست  نیز مجموعه قصه هایی بـه زبان حیوانات هست و از جمله نمونـه های افسانـه های تمثیلی درون ادبیـات فارسی بـه شمار مـی آید. از دیگر نمونـه های معاصر شعر "گوهر و اشک" (پروین اعتصامـی) و شعر "روباه و کلاغ" (ایرج مـیرزا) را مـی توان نام برد کـه شعر اخیر با بیت زیر آغاز مـی شود:
کلاغی بـه شاخی شده جای‌گیر / بـه منقار بگرفته قدری پنیر
در این قصه، روباه حیله گر بـه انگیزه ی صاحب شدن قالب پنیری کـه کلاغ بـه دست آورده است، شروع بـه تعریف و تمجید از زیبایی قد و بالا و پر و بال او مـی کند و در آخر، آرزو مـی کند صدای کلاغ هم بـه زیبایی ظاهرش باشد. کلاغ ساده لوح و زود باور دهان باز مـی کند که تا آواز بخواند کـه قالب پنیر از منقارش فرو مـی افتد و  ... 
در ادبیـات غرب، نخستین مجموعه ی افسانـه های تمثیلی را بـه "ازوپ" یونانی نسبت داده اند. بعدها "فدروس" و "بایروس" افسانـه های تمثیلی دیگری خلق د.
یکی دیگر از مشـهورترین نمونـه های افسانـه های تمثیلی "قلعه حیوانات" نوشته‌ی "جورج اورول" هست که طنزی هست سیـاسی درون قالب افسانـه ی تمثیلی.

اقوا

اقوا یکی از عیب های قافیـه است. هر گاه درون هجای قافیـه‌ی صامت + مصوت + صامت، هم‌سانی ِ مصوت‌ها رعایت نشود، مثل قافیـه شدن tar با ver در کلمات معطر و مجاور.

انگارش

انگارش درون اصطلاح نقد ادبی، واقعی پنداشتن جریـان داستان از سوی خواننده و تماشاگر است. درون این حالت، خواننده یـا تماشاگر چنان تحت تأثیر دنیـای داستان قرار مـی‌گیرد کـه با وجود علم به فرضی بودن رویدادها، خود را درون تجربیـات حسی و عاطفی داستان سهیم مـی‌یـابد و بر این توهم کـه گویی همـه چیز به منظور خودش رخ مـی‌دهد، گردن مـی‌نـهد.

بافت شعر

بافت شعر بـه بافت لفظی شعر (verbal texture) یعنی بـه اجزا و عناصر زبانی شعر از قبیل حروف و کلمات و وزن و قافیـه و امثال این و ارتباط آن‌ها با هم گفته مـی‌شود کـه در مجموع زبان شعر را بـه وجود مـی‌آورند. مفهوم بافت شبیـه بـه ساختار است، اما درون بحث ساختار معنی هم مراد مـی‌شود و در بافت محتوا را درون نظر نمـی‌گیرند. تغییر درون بافت بر معنی تأثیر مـی‌گذارد:
خدا کشتی آ‌ن‌جا کـه خواهد برد / و گر ناخدا جامـه بر تن درد
برد کشتی آن‌جا که خواهد خدای / و گر جامـه بر تن درد ناخدای

بلاغت

به معنی چیره زبانی، زبان آوری و شیواسخنی و دراصطلاح ادبی آوردن کلام بـه مقتضای سخن است.  مثلن اگر مقتضای حال درازگویی و تفصیل است، کلام را مفصل آورند و اگر بـه وارونـه ی آن، مقتضای حال شنونده، ایجاز و اختصار باشد، کلام را مختصر و کوتاه ادا کنند.

بیت

به معنی خانـه و در اصطلاح ادبی یک واحد شعری هست که از دو مصراع تشکیل شده است.

اگر شاعر مراد خود را تنـها درون یک بیت بیـان کند، بـه آن بیت " فرد" مـی گویند کـه "تک بیت " و یـا "مفرد" از نام های دیگر آن است.
از" تک بیت " بیش تردر سخن رانی ها و نامـه ها بهره گرفته مـی شود.

تک بیت های صائب مشـهوراست .
مردی نـه بـه قوت هست و شمشیرزنی / آن هست که جوری کـه توانی نکنی

بیت تخلص

بیت یـا ابیـات تخلص (یـا گریزگاه): یک یـا دو بیت هست که درون پایـان نسیب (مقدمـه ی قصیده) و به منظور ورود بـه موضوع اصلی قصیده ( درون مدح یـا هجو یـا غیره) مـی آید.
بیت مقطع

آخرین بیت غزل و قصیده است.
پیوت

پیوت نوعی شعر مناجاتی عبری هست که در بزرگ‌داشت عیدها نوشته مـی‌شود. گاهی شکل موَشَح دارد و در سده های سوم که تا هفتم متدوال بود. هفت فقره‌ی آن را یوشع بن یوشع شاعر مذهبی عبری نوشته است

پست مدرنیسم

 اصطلاحی بحث انگیز هست که مناقشات زیـادی درباره فرهنگ معاصر از اوایل دهه ١٩٨٠م  برانگیخته است. درون معنی ساده تر و کم تر راضی کننده اش بـه طور کلی اشاره بـه مرحله سده ی بیستم فرهنگ غرب دارد کـه دوران اوج مدرنیسم را پشت سر گذاشته و بنابراین ناظر بر محصولات عصر فضا بعد از زمانی درون دهه ١٩۵٠م  است. با این حال اغلب درون اشاره به وضعیتی فرهنگی بـه کار مـی رود کـه بر جوامع پیشرفته ی سرمایـه داری از دهه ١٩٦٠م  حاکم بوده هست و مشخصه اش وفور تصاویر و استیل های پراکنده و بی ربط (به ویژه در تلویزیون، آگهی ها، طراحی تجاری و ویدئوی پاپ )  است. درون این معنی هوادارانی چون ژان بردریـار و سایر مفسران داشته هست که پست مدرنیته را فرهنگ حس ها و هیجان های پراکنده و متشتت، نوستالژی التقاطی، تمثال های یکبار مصرف و سطحیت آشفته دانسته اند که درون آن کیفیت هایی کـه ارزش سنتی دارند مثل عمق، انسجام، معنا، اصالت، اعتبار و صحت، درون درون گرداب ناگهانی نشانـه های تهی، تخلیـه یـا منـهدم مـی شوند.

هم مدرنیست‌ها و هم پست‌مدرنیست‌ها بر این باورند کـه زندگی و هستی در رمان‌های سنتی بـه صورت کلیشـه‌ای و قالبی نموده شده است. اما پسامدرنیست‌ها مـی‌گویند که مدرنیست‌ها بر خلاف ادعایشان و ظاهر پیچیده‌ و مبهم آثارشان، درون نـهایت با زندگی و هستی برخورد سطحی و ساده‌ای داشته‌اند و لذا این امـید دروغین را ایجاد کرده‌اند کـه بشر مـی‌تواند سر از اسرار هستی و زندگی درون آورد و معماها را حل کند. پسامدرنیست‌ها به منظور نشان مفهوم بی‌هودگی و عبث بودن حرف و سخنان فلسفی و بیـان این نکته کـه "این حرف معما نـه تو خوانی و نـه من" خود تمـهیداتی اندیشیده‌اند یـا از سر تصادف و بی‌قیدی بدان رسیده‌اند. از قبیل این کـه یک داستان مـی‌تواند چند نوع پایـان داشته باشد (چنان کـه زندگی چون این است) و خواننده هر کدام را کـه مـی‌خواهد انتخاب کند و اساسن داستان نباید حتمن نتیجه و پایـانی داشته باشد، انسجام متن بی‌معنی است. هیچ چیز قطعی نیست و بدین ترتیب داستان پست‌مدرنیستی، بـه زعم ایشان نزدیک‌ترین روایت بـه زندگی واقعی و هستی است. درون این داستان‌ها زاویـه‌ی دید معمولن اول شخص هست تا داستان درون عین ناباوری، واقعی تلقی شود.

پیوستار گویشی

هنگام رفتن از یک ناحیـه بـه ناحیـه ی دیگر اندک اندک درون گویش آن ناحیـه نیز تفاوت ایجاد مـی شود کـه این تغییر از یک گویش بـه گویش دیگر، تدریجی و رفته رفته صورت مـی گیرد. به منظور مثال وقتی درون خطه ی شمال ایران از سمت مازندران بـه سمت خراسان حرکت کنیم گویش مازندرانی درون یک محل مشخص ناگهان بـه گویش خراسانی تبدیل نمـی شود، بلکه این تغییر بـه موازات حرکت از منطقه جغرافیـایی مازندران، گلستان، و خراسان با رنگ باختن تدریجی گویش مازندرانی بـه گویش خراسانی انجام مـی شود. درون این حالت مـی توان از نوعی "پیوستار گویشی" (dialect continum)  سخن گفت.

تئاتر ابسورد

تئاتر ابسورد یـا تئاتر پوچ‌نما بیش تر بـه آثار نمایشی نویسندگانی چون آرتور آدامف، ساموئل بکت، ژان ژنـه، اوژن یونسکو، هارولد پینتر و ادوارد آلبی گفته مـی‌شود و شاخه‌ی مـهمـی از ادبیـات پوچی به شمار مـی‌رود. مبانی فکری و تلقی فلسفی نویسندگان تئاتر پوچی از مکاتب ادبی سوررئالیسم، اکسپرسیونیسم، اگزیستانسیـالیسم و آثار سارتر، کافکا و جیمز جویس ریشـه مـی‌گیرد. سرآغاز گرایش بـه نگرش پوچ‌گرا، در تئاتر بوده است. بنا بر تفکر این گونـه نمایش‌نامـه‌نویسان، انسان بریده شده از اعتقادات مذهبی و معنوی، و آگاه بـه پوچی اعتقاداتی کـه آن‌ها را فریب مـی‌داند، درون جهانی خالی از معنا و هدف، فقط دل‌خوش بـه امـیدهایی درون فراسوی زندگی ملالت‌بار و بی‌معنی، دست و پا مـی‌زند. بـه ترین نمونـه‌ی این انسان های سرگشته و خودفریب، ول‌گردهای نمایش‌نامـه‌ی "در انتظار گودو" ساموئل بکت هستند.

تئاتر کلاسیک

تئاتر کلاسیک بـه اثری گفته مـی‌شود کـه از هر نظر سرمشق باشد و الهامـی از داستان‌های اساتیری ملل، افسانـه‌های یونانی و غیره باشد.
در حقیقت تئاتر کلاسیک بـه آثاری مـی گویند کـه از یونان قدیم به منظور جهان معاصر بـه ارث رسیده باشد.
نمایش‌نامـه‌هایی نظیر "زن فنیقی" و "ایرانیـان" اثر "آشلیوس" و "هلن" اثر "اوری پید"، "الکترا" و "زنان تراخیس" و "آنتیگن" اثر سوفوکل را حتما جزو نمایش‌نامـه‌های کلاسیک شمرد.

تجاهل العارف

در علم بدیع، از چیزی آشکار و شناخته‌شده چنان سخن گفتن و پرسیدن که گویی آن را ندانسته و نشناخته‌اند. قصد از تجاهل العارف مبالغه درون تشبیـه، شگفتی، سرزنش، خوار شمردن و جز این‌هاست. مانند:
یـا رب آن روی هست یـا برگ سمن؟ / یـا رب آن موی است یـا مشک ختن؟  "سعدی"

تخلص

تخلص به معنی آوردن نام واقعی یـا مستعار شاعر درون بیت آخر غزل (و بـه ندرت بیت یکی مانده به آخر) است

فراق یـارکه پیش تو کاه برگی نیست / بیـا و بر دل من بین کـه کوه الوند است
ز ضعف طاقت آهم نماند و ترسم خلق /  گمان برندکه "سعدی" ز دوست خرسند است


"حافظ" بـه زیر خرقه قدح که تا به کی کشی /  در بزم خواجه پرده ز کارت برافکنم
تو را نشد خجسته کـه در من یزید فضل / شد منت مواهب او طوق گردنم

تداعی معانی

تداعی معانی بـه معنای پی بردن از معنایی بـه معنای دیگر و از مفهومـی به مفهوم دیگر است. تداعی معانی و مفاهیم، نزد اشخاص مختلف بـه دلیل تجربیـات، خاطرات و ادراکات ناهمگون، متفاوت است. دیدن قرص ماه برایی مـی‌تواند یـادآور تجربه‌ی خاصی بشود کـه او درون یک شب مـهتابی مثلن وقتی کوره ‌راهی کوهستانی را به منظور رفتن بـه بالین مادر درون حال مرگش درون ده‌کده طی مـی‌کرده است، باشد. چنان‌چه او درون آن حال صدای جیرجیرک‌ها، عوعوی سگی از آبادی دوردست یـا صدای حرکت خزنده‌ای را هم بـه روی زمـین شنیده باشد، بعدها بـه محض دیدن قرص ماه، تمامـی آن خاطرات و حوادث بـه صورت زنجیره‌ای یـا هم‌زمان در خاطرش جان مـی‌گیرند. بدین ترتیب قرص ماه تمامـی معانی و مفاهیم پیوسته با تجربه‌ی آن شب ِ به‌خصوص را بـه ذهن شخص تداعی مـی‌کند.

تراژدی

تراژدی قالبی کهن درون نمایش هست که سقوط انسانی سعادت‌مند را از شوکت و بزرگی بـه ذلت و نگون‌بختی نشان مـی‌دهد. عمل داستانی درون تراژدی دارای کیفیتی هست که دو عاطفه‌ی رقت و ترس را در تماشاگر بر‌مـی‌انگیزد. ارسطو معتقد هست تراژدی با فراهم ساختن شرایط تخلیـه‌ و پالایش روانی به منظور تماشاگر، بـه جای نومـیدی تأثیری مثبت بر او مـی‌نـهد. وی این تأثیر خاص را وجه تمایز مـیان تراژدی، کمدی و سایر انواع شعر مـی‌داند.

تراژدی خونبار

تراژدی خونبار یـا "تراژدی انتقامـی" گونـه ای تراژدی هست که درون انگلستان به دلیل آشنایی نمایشنامـه نویسان دوران الیزابت با تراژدی سِنِکا شاعر روم باستان، و با اقتباس از عناصر این تراژدی ها پدید آمد.
تراژدی انتقام بر محور موضوعات مورد استفاده درون تراژدی های سِنِکا مثل انتقام، جنایت، ظاهر شدن روح، قطع عضو، و موارد خشونت آمـیز دیگران جریـان دارد. تنـها تفاوت این نوع تراژدی با تراژدی سنکا درون این هست که سنکا وقوع این گونـه اعمال خشونت آمـیز و خونبار را از زبان اشخاص نقل مـی کرده هست حال آن کـه در تراژدی انتقامـی انگلیسی، این قبیل کارها بر روی صحنـه نمایش و در برابر دیدگان تماشاگران رخ مـی دهد.

ترجیح بند، ترکیب بند

ترجیع‌بند بـه شعری ‌مـی گویند که مشتمل بر چند بند (اغلب چند غزل) است. این چند بند، همگی بر یک وزن بوده اما قافیـه‌های متفاوت دارند. بین هر یک از این دو بند، یک بیت ثابت آورده مـی‌شود. این بیت نیز بر وزن سایر ابیـات است، اما قافیـه‌اش با هر دو بند قبلی و بعدی‌اش متفاوت است. مـیان این بیت ِ ترجیع، و آخرین بیت از هر بند، ارتباط معنایی وجود دارد.

در صورتی کـه بیت ِ ترجیع ثابت نباشد و هر بار تغییر کند، بـه شعر، "ترکیب‌بند" مـی‌گویند.

یعنی ترجیع بند بـه چند بخش یـا بند تقسیم مـی شود کـه هر کدام از  آن ها درون وزن با بندهای دیگر مشترک هست اما از لحاظ قافیـه با آن ها یکی نیست. درپایـان هر بند بیتی تکرار مـی شود کـه با آن بندها در  وزن مساوی ولی درون قافیـه متفاوت هست که بـه آن "بیت برگردان " یـا "واسطةالعقد" گویند.

ترجیع بند معمولن دارای وحدت موضوعی است، یعنی یک مطلب واحد درآن طرح و توصیف مـی شود.
اگردر پایـان هربند، آن تک بیت (بیت برگردان)
تکرار نشود و تغییرکند، آن گاه این  قالب شعری را ترکیب بند مـی خوانند.
ترجیع بند هاتف اصفهانی (اقلیم عشق )مشـهورترین شعر این قالب شعری هست .

محتشم کاشانی نیز از مشـهورترین گویندگان ترکیب بند است .

 

سعدی درون ترجیع بند خود مـی گوید:
ای زلف تو، هرخمـی کمندی / چشمت بـه کرشمـه ،چشم بندی
مخرام بدین صفت مبادا / کزچشم بدت رسد گزندی
ای آینـه ایمنی کـه ناگاه / درون تو رسد آه درد مندی
یـاچهره بپوش یـا بسوزان / بر روی چو آتشت سپندی
دیوانـه عشقت ای پری روی / عاقل نشود بـه هیچ پندی
تلخ هست دهان عیش ازصبر / ای تنگ شکر ، بیـار قندی ...
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنباله ی کار خویش گیرم
دردا کـه بهرسیده جانم / آوخ کـه ز دست شد عنانم
دید چو من ضعیف هرگز / کز هستی خویش درگمانم
پروانـه ام اوفتان و خیزان / یکباره بسوز و وارهانم
گرلطف کنی بجای اینم / ور جورکنی سزای آنم
جز نقش تو نیست درضمـیرم / جز نام تو نیست بر زبانم
گرتلخ کنی بـه دوری ام عیش / یـادت چو شکرکند دهانم ...
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنباله ی کار خویش گیرم

 ترخیم

ترخیم درون اصطلاح بلاغت نوعی حذف هست که بـه موجب آن حرفی یـا حروفی از انتهای کلمـه بیـافتد. به منظور نمونـه حذف همزه از آخر کلمـه‌ی "بیضاء" یـا حذف حرف "ت" از کلمـه‌ی "طریقت" درون این بیت:
صوفی ابن‌‌الوقت باشد ای رفیق / نیست فردا گفتن از شرط طریق    (مولوی)
این صناعت درون شعر بـه طور وسیعی بـه کار مـی‌رود.
در انگلیسی درون این زمـینـه مـی‌توان بـه عنوان مثال  کاربرد curio به جای curiosity، cinema  به جای  cinematograph، و runni'  به جای running  را ذکر کرد.

تریلوژی

تریلوژی (trilogy) به اثر سه‌گانـه‌ای مـی گویند کـه روی هم داستان دنباله‌داری را تشکیل مـی‌دهد و افسانـه یـا اسطوره‌ی کاملی را درون بر دارد. تراژدی سه‌تایی درون جشن‌های مذهبی اجرا مـی‌شده است. "اُورست" اثر اشیل (سده پنجم ق.م) بـه ترین نمونـه‌ی تراژدی سه‌تایی هست که سرگذشت آگامنون و اُورست را بـه طور کامل در بر مـی‌گیرد.

تشبیـه عکس

دل من چون دهن تنگ بتان / دهن تنگ بتان چون دل من
این بیت "تشبیـه عکس" دارد. تشبیـه عآن هست که دو طرف تشبیـه را به یک‌دیگر مانند کنند. نمونـه‌ی دیگر این صنعت را درون بیت زیر مـی‌بینیم:
ز سم سواران و گرد سپاه / زمـین ماه روی و زمـین روی ماه    (عنصری)
بلاغیون ایرانی و اسلامـی اغلب متفق‌القولند کـه هر چه اختلاف مـیان دو طرف تشبیـه بیش‌تر باشد، آن تشبیـه زیباتر است، زیرا نشان مـی‌دهد کـه شاعر نسبت بـه دقایق طبیعت پیرامون خود حساس‌تر بوده است

تشبیـه مشزوط

تشبیـه مشروط آن هست که درون تشبیـه شرطی قرار دهند و چیزی را با شرط بـه چیزی مانند کنند، به منظور نمونـه:
اگر موری سخن گوید و گر موئی مـیان دارد / من آن مور سخن گویم، من آن مویم کـه جان دارد

تشبیـه مطلق

تشبیـه مطلق آن هست که چیزی را بـه چیزی بدون قید وشرط تشبیـه کنند (مشبه و مشبه بـه و ادات تشبیـه و وجه شبه را بیـاورند)، مانند:
پیچیدن افعی بـه کمندت ماند / آتش بـه سنان دیو بندت ماند
اندیشـه بـه رفتن سمندت ماند / خورشید بـه همت بلندت ماند
تشخیص

تشخیص (personification)، کـه به آن انسان‌وارگی و جاندار‌انگاری و آدم‌گونگی نیز گفته ‌مـی‌شود، آن هست که گوینده عناصر بی‌جان یـا امور ذهنی را بـه رفتاری آدمـی‌وار بیـاراید. به منظور نمونـه‌ درون این بیت:
بر لشگر زمستان، نوروز نامدار / کرده‌ست رای تاختن و قصد کارزار
شاعر درون این بیت با نسبت حالاتی چون "رای تاختن" و "قصد کارزار" بـه نوروز، آن را هم‌چون انسان تصویر کرده‌ است. تشخیص، تقریبن یکی از گونـه‌های استعاره‌ است. این کـه مـی‌گوییم تقریبن بـه این علت هست که تشخیص نیز مانند استعاره تنـها یکی از چهار جزء مشبه، مشبهٌ‌به، ادات تشبیـه، وجه شبه را دارد. با این تفاوت کـه در استعاره ۳ جزء حذف مـی‌شوند و تنـها مشبهٌ‌به باقی مـی‌ماند، درون حالی کـه در تشخیص تنـها مشبه باقی مـی‌ماند. ضمن این‌که درون تشخیص الزامن حتما از مشبه رفتاری انسانی سر بزند.

 تشیب

تشبیب (یـا همان نسیب و یـا تغزل): تشبیب درون لغت بـه معنای یـاد ایـام جوانی هست در اصطلاح، تشبیب مقدمـه ای درون مدح معشوق و توصیف زیبایی های طبیعت و وصف مجلس بزم و از این قبیل است. گفته مـی شود این بخش همانست کـه بعدها بـه صورت مستقل بـه غزل تبدیل مـی گردد.
تعریض

تعریض درون اصطلاح علم بیـان از اقسام کنایـه هست که موصوف آن ذکر شده باشد. این گونـه کنایـه بیتی هست شناخته و زبانزد کـه به هنگام سخن گفتن بای بر زبان آورند و آن چه را کـه نمـی خواهند آشکارا و پوست کنده با او درون مـیان نـهند، بدین شیوه، در پرده با او بگویند. به منظور نمونـه اگر ابیـات زیر را برایی کـه دچار خودپسندی و لاف زنی هست بخوانند، تعریض بـه کار اند:
نـه هر کـه چهره برافروخت دلبری داند / نـه هر کـه آینـه سازد سکندری داند
نـه هر کـه طرف کله کژ نـهاد و تند نشست / کلاهداری و آیین سروری داند
هزار نکته باریکتر ز مو اینجاست / نـه هر که سر بتراشد قلندری داند

 تغزل

تفاوت تغزل با غزل عبارت هست از:

الف) تغزل وحدت موضوعی دارد و در آن اغلب یک امر توصیفی یـا عشقی بـه صورتی پیوسته بیـان مـی شود. حال آن کـه در غزل بیش تر ابیـات، دست کم بـه ظاهر، َ ربطی بـه هم ندارند.
ب) عشق مطرح درون تغزل همـیشـه مادی و زمـینی هست و معشوق دارای حقیقت اجتماعی است. اما درون غزل، عشق اغلب معنوی و آسمانی است.
ج) در تغزل اغلب وصال و شادی و شادکامـی مطرح است. اما درون غزل بیش تر از هجران و فراق و اندوه سخن مـی رود.
د) قهرمان تغزل عاشق و قهرمان غزل معشوق است.
ه) تغزل نوعی رئالیسم سطحی است. غزل بـه ظاهر ضد رئالیستی است، اما درون باطن رئالیستی بـه شمار مـی آید.
و) تغزل دارای سطح لفظی هست اما غزل علاوه بر آن دارای سطح معنایی نیز هست. بدین معنی کـه با دانستن لغات، ابیـات تغزل قابل فهم است. لیکن درون غزل علاوه بر معنای ظاهری یک معنای باطنی نیز وجود دارد کـه اغلب مقصود شاعر نیز آن است.
ز) تغزل عقل گرا و غزل عشق گراست.
ح) زبان تغزل بـه سبک خراسانی و زبان غزل بـه سبک عراقی است.
تنسیق الصفات

تنسیق درون لغت بـه معنی منظم و دارای نظم و ترتیب هست و تنسیق الصفات درعلم  بدیع آن هست که شاعر صفاتی را بـه توالی ذکر کند. تنسیق الصفات درون صورتی آرایـه محسوب مـی شود کـه شمار صفت ها بیش از دو باشد.
برای نمونـه:
لعبتان داری بـه طبع اندر ز معنی های بکر / ماه وش، بر جیش رخ، ناهید دل، خورشید سان
و:
کینـه توز و دیده دوز و خصم سوز و رزم ساز / شیر جوش و درع پوش و سخت کوش و کاردان
و:
دست حاجت چو بری پیش خداوندی بر / کـه کریم هست و رحیم هست و غفور هست و ودود
و:
چیست این سقف بلند ساده بسیـار نقش / زین معما، هیچ دانا درون جهان آگاه نیست
و:
نورت از مـهر، لطفت از ناهید / برت از ابر، جودت از کهسار

تنـه اصلی قصیده

تنـه اصلی قصیده آن بخش از قصیده هست که شاعر درون آن بـه مدح ممدوح مـی پردازد و با اغراق او را بـه صورت یک قهرمان حماسی و موجودی مافوق طبیعی کـه اعمال محیرالعقولی انجام داده است، توصیف مـی کند.
 ثلاثه

ثلاثه (triplet) یکی از قالب های پاره شعر در ادبیـات انگلیسی هست که از سه سطر هم قافیـه تشکیل مـی شود. طول سطرها درون ثلاثه مـی تواند ثابت یـا متغیر باشد.

جبریت زمانی

ویلیـام فن هومبولت (١۷٦۷-١٨۳۵) فیلسوف و زبان شناس آلمانی معتقد بـه جبریت زبانی بود. او عقیده داشت کـه "آدمـی درون دنیـایی زندگی که مـی کند کـه در اصل و در واقع منحصرن ساخته و پرداخته زبان اوست". بر طبق نظریـه ی  جبریت زبانی، بین فکر و زبان ارتباط مستقیمـی وجود دارد و هر مطابق ساخت زبان خود مـی اندیشد و خارج از آن مقوله نمـی تواند بینشی داشته باشد.

جامعه شناسی ادبیـات
زمـینـه های مورد مطالعه جامعه شناسی ادبیـات بـه قرار زیرند:
١-  بررسی و تبیین محتوای آثار ادبی و ژرفکاوی درون زمـینـه های روانی، اجتماعی و فرهنگی پیدایی آن ها.
٢-  پژوهش انواع شیوه های نگارش، روش های تحقیق ادبی، ادبیـات عامـیانـه یـا فولکلور و ارزیـابی اثرات اجتماعی آن ها
۳-  تحلیل و ژرف نگری درون آثار ادبی، جهت شناخت شخصیت اجتماعی پدید آورندگان آن ها
٤-  بررسی و ژرفکاوی تازه های ادبی، جهت شناسایی وضعیت اجتماعی کـه موجب پدید آمدن آن ها شده و به منظور بازشناسی "فرایند تکاملی" جامعه.

جناس

به کار بردن واژه هایی را گویند کـه تلفظی یکسان و نزدیک بـه هم دارند. این آرایـه بر تأثیر موسیقی و آهنگ سخن مـی افزاید

جناس خطی:
هنگامـی کـه دو لفظ درون خط و نوشتن نظیر هم باشند اما در تلفظ مختلف. مانند:

عِلم و عَلَم، سِحر و سَحَر و گـُل و گِل.
جناس زائی:
هنگامـی کـه دو کلمـه درون همـه اجزاء با یکدیگر شبیـه باشند، جز آن کـه یکی حرفی افزود بر دیگری یـا متفاوت از دیگری داشته باشد، مانند:
دور از تو، مرا، عشق تو کرده‌ست بـه حالی
کز مویـه چو موئی شدم از ناله چو نالی

جناس صامت:

جناس صامت یکی از جلوه های موسیقی درون شعر است و به هم جنس بودن حروف صامت (بی صدا) کـه قبل یـا بعد از مصوت های مختلف تکرار شود. گویند. به منظور نمونـه تکرار صامت های "ص" یـا "ف" درون بیت زیر از حافظ:
نقد صوفی نـه همـه صافی بی غش باشد / ای بسا خرقه کـه مستوجب آتش باشد

جناس محرف:

جناس محرف یـا جناس آوایی نوعی از جناس هست که درون آن صامت‌ها درون ابتدای کلمات نزدیک بـه هم (با فاصله‌ی اندک) تکرار شوند. به منظور نمونـه تکرار صدای "س" درون بیت زیر:
این سو کشان سوی خوشان، وان سو کشان با ناخوشان / یـا بگذرد یـا بشکند، کشتی درون این گرداب‌ها  (مولوی)
جناس مفروق:
نوعی جناس مرکب هست که دو کلمـه درون لفظ مشابه و در خط مختلف باشند مانند:
تا زنده ام درون راه مـهر تو تازنده ام

من مرده نیم و لکن مردنیم

ادبی پیشا رافائلی  

"انجمن اخوت هنرمندان جوان لندن" درون اواسط سده ی ١٩ کـه به منظور ایستادگی در برابر قرارداهای هنری رایج و آفرینش یـا بازآفرینی اشکال هنری ای کـه پیش از عصر رافائل بـه کار مـی رفت متحد شدند و نظریـه های خود را درون نشریـه "جوانـه" بیـان د. اعضای گروه عبارت بودند از: اورت مـیله، ویلیـام هولمن هانت، دانته گابریل روزتی، ویلیـام مایکل روزتی، تامس وولز، فردریک جورج استفنس و جیمز کالینسن. این بعدها بر ویلیـام موریس، کریستینا روزتی و سوئنبرن هم اثر گذاشت. شعر پیشارافائلی شباهت زیـادی بـه سبک قرون وسطا دارد. اینان سخت تحت تأثیر "اسپنسر" بودند.

جوانان خشمگین

این عبارت درون اصل عنوان زندگی نامـه ی لسلی پال بود کـه به قلم خودش نوشته شد و در سال ١٩۵١ به چاپ رسید. بعدها این اصطلاح بـه عده‌ای از نویسندگان انگلیسی دهه ١٩۵٠گفته شد. این نویسندگان درون آثارشان خصومت خویش را با معیـارها، سنت ها و نیز عملکرد نـهادهای قانونی انگلستان منعمـی د. شخصیت اصلی درون این گونـه آثار اغلب بـه جای قهرمان، یک ضد قهرمان خشمگین و ستیزه جو است. نمایش نامـه ی "با خشم بـه گذشته بنگر" اثر جان اسبورن نمونـه ای از آثار این نویسندگان است.

چارگانـه
چارگانـه یـا tetralogy چهار نمایش نامـه (سه تراژدی و یک نمایش ساتیر) هست که درون مسابقات تئاتری آتن در سده ی پنجم ق.م به منظور دریـافت جایزه تراژدی عرضه مـی شد. امروزه ممکن هست این اصطلاح درون مورد هر گونـه آثار بـه هم مربوط بـه کار رود. هشت اثر از ده نمایش نامـه تاریخی شکسپیر گاهی بـه دو چارگانـه تقسیم مـی شود:
الف) هنری ششم (بخش ١ و ٢و۳) و ریچارد سوم
ب) ریچارد دوم، هنری چهارم (بخش ١ و٢) و هنری پنجم

چکامـه

چکامـه کـه در متون پهلوی بـه صورت چکامک ضبط شده، درون لغت بـه معنی شعر و قصیده هست و درون اصطلاح ادب فارسی، بـه نوعی شعر روایتی درون دوره ساسانی اطلاق مـی شده است. هرگاه شعرا و سخنوران مـی خواستند داستانی عاشقانـه یـا مشابهانی چون شرح جنگ و دلاوری پهلوانان و نظایر آن را نشان دهند، بـه این نوع شعر پرداخته اند و آن را چامـه و چامک نیز گفته اند.

چهارپاره

نوعی شعر هست که با بند های چهار مصراعی سروده مـی شود. همـه ی بندهای چهارپاره  از نظر معنا با هم پیوند دارد. هر بند دارای دو بیت هست و از نظر قافیـه آزادتر از دوبیتی است، زیرا نیـازی نیست کـه مصراع های ١ و ۲ و ۴ هم قافیـه باشند، بلکه کافی هست که مصراع های زوج هم قافیـه شود.
فریدون تولّلی، فریدون مشیری، دکترخانلری و ملک الشعرای بهار از بـه ترین چارپاره سرایـان بـه شمار مـی آیند.

اکنون نمونـه ای ازچارپاره ی فریدون توللّی کـه دو بند آن رادر زیر مـی آوریم :


دور، آن جا کـه شب فسونگر و مست / خفته بر دشت های سرد و کبود
دور، آن جا کـه یـاس های سپید / شاخه گسترده بر ترانـه ی رود
دور، آن جا کـه مـی دمد مـهتاب / زرد و غمگین  ز قلّه ی پر برف
دور، آن جا کـه بوی سوسن ها / رفته که تا درّه های  خامش  و  ژرف

چهارلایـه معنایی

اندیشمندان قرون وسطا معتقد بـه وجود چهار لایـه معنایی درون آثار ادبی بودند. درون این زمـینـه دانته در نامـه ای بـه ولی نعمت خود هدف نـهایی را درون تحلیل "کمدی الهی" این گونـه شرح مـی دهد: خواننده حتما هنگام خواندن کمدی الهی چهار لایـه معنایی را در آن جستجو کند:
١-  معنای ظاهری یـا داستان یعنی وقایع ظاهری داستان
٢-  معنای اخلاقی
۳-  معنای تمثیلی یعنی معنای نمادینی کـه به کل بشریت مربوط مـی شود.
٤-  معنای روحانی و عرفانی کـه متضمن حقیقتی جاوید است.

حس آمـیزی
در ادبیـات غرب سابقه ی استفاده از حس آمـیزی بـه اشعار هومر مـی رسد. درون ادبیـات انگلیسی آن را گاه "استحال حواس" (sense transference) و "قیـاس حسی"  (sense analogy) گفته اند و درون شعرهای دوره های مختلف حضور قابل اعتنایی دارد. به منظور مثال درون شعر "گیـاه حساس" سروده س شلی شاعر رمانتیک انگلیسی گل های شیپوری، چنان غریوی از موسیقی را درون فضا مـی پراکنند و حواس را بـه گونـه ای متأثر مـی کنند کـه گویی عطر سنبل بـه مشام مـی زسد

حشو

حشو کلامـی زاید درون مـیان جمله هست که از نظر معنا احتیـاجی بـه آن نیست (اعتراض الکلام)

حشو قبیح

حشو قبیح : مثل کلمات کاملن زاید درون عبارت "رمد چشم" (رمد = درد چشم) و "صداع سر" (صداع = سردرد در این بیت :
گر نرسم بـه خدمتت معذورم
زیرا رمد چشم و صداع سرم است.
حشو ملیح

حشو ملیح استفاده از کلمات زاید بـه شیوه ای دل پسند هست مثل جمله ی  "ذکرش بـه خیر باد" درون بیت:
دی پیر مـی فروش کـه ذکرش بـه خیر باد
گفتا خور کـه غم دل برد ز یـاد

حکمای سبعه

حکمای سبعه بـه هفت تن ازفلاسفه ی قدیم یونان گفته مـی شود. البته درنام این فلاسفه بین نویسندگان مختلف، اختلاف نظر وجود دارد. از آن مـیان چهار تن مورد اتفاق همـه ی روایـاتند، از این قرار:
١- تالس (thales)

 

٢- بیـاس (bias)
۳- پیتاکوس (pitta)

٤- سولون  (solon)
۳ تن دیگررا نیز از مـیان افراد زیر نام اند :
قلیوبولس (kleobulos) موسون (myson) فریـاندرس (periandros) خیلون (chilon) اناخارسیس (anacharsis) افمندیس (epimenides) و غیره

حماسه

حماسه درون لغت به معنای دلیری، دلاوری و شجاعت هست و درون اصطلاح، شعری بلند و روایتی را گویند کـه بر محور موضوعی جدی و رزمـی، بـه سبکی با ارزش سروده شده باشد. برخی از ویژگی‌های حماسه به طور خلاصه از این قرارند:
-
 قهرمان اصلی حماسه اغلب پهلوان یـا نیم‌خدائی است که با اَعمال بزرگ و شگفت‌انگیز خود، سرنوشت قبیله، قوم یـا نژادی را رقم مـی‌زند.
-
 عمل حماسه بر محور جنگ‌های مافوق قدرت بشر استوار است.
-
 حوادث حماسه اغلب درون زمانی دور اتفاق مـی‌افتد، بـه طوری کـه به ترین حماسه‌ها معمولن به  نخستین اعصار حیـات هر ملت یـا نژادی تعلق دارند.
-
 منشأ حماسه یـا داستان‌های کهن تاریخی، دینی و پهلوانی هست و یـا داستان‌های تخیلی.
خمریـات

در ادبیـات فارسی خمریـات بـه اشعاری گفته مـی‌شود کـه شاعر درون آن از موضوعاتی مانند ساقی و ساغر و مـینا و جام و خُم و سبو و مـی‌کده و پیر ِ مِی‌فروش و ... و به طور کلی از مِی و مِی‌گساری گفت‌وگو کند.
موضوع خمر از اوایل دوره‌ی عباسی درون اشعار عرب وارد شد و سپس ایرانیـان آن را درون اشعار خود بـه کار بردند.
تا اوایل قرن پنجم هجری، هر جا درون شعر از مِی و مِی‌گساری سخن بـه مـیان آمده مقصود همان واقعی است. شیواترین خمریـات را درون زبان فارسی رودکی و منوچهری سروده‌اند.

داستان تو درون تو

بعضی از نمونـه های مشـهورتر این نوع داستان عبارتند از: "هزار و یک شب"،  "دگرگونگی" اثر اووید، "دکامبرون" اثر بوکاچو و "داستان های کنتربری" اثر چاسر.. گوته و هوفمان نیز بـه این نوع داستان پرداخته اند.
نویسندگان سوییسی سی.اف.مایر و گوتفرید کلر از دست اندر کاران ورزیده درون این زمـینـه اند. از آثار عمده ی آنان Der Heilige  (١٨٨٠) اثر مایر و Das Sinnge dicht (١٨٨١) اثر کلر را حتما نام برد.

دلالت ذاتی

دلالت ذاتی از خاصیت آوایی کلماتی سرچشمـه مـی گیرد کـه ادای اصوات آن ها بیـان کننده معنای آن هاست مثل چک چک، شُرشُر، هیس، تـَرَق، ...
دلالت ذاتی از جمله ویژگی های موسیقایی شعر هست که در انتقال احساس و اندیشـه شاعر با بهره گیری از هماهنگی بین صوت و معنی نقش با اهمـیت ایفا مـی نماید. استفاده از دلالت ذاتی کلمات با درون آمـیختن و تجمع و تناسب بین اصوات به لحاظ اندازه، حرکت، نیرو، و ادا موجب تبلور و انتقال احساس خاصی مـی شود. مثلا در بیت:
ستون کرد چپ را و خم کرد راست
خروش از خم چرخ چاچی بخاست
ترکیب صداهای چ و خ بـه گونـه ایست کـه صدایی شبیـه بـه شکستن چوب و رها شدن تیر از کمان از آن شنیده مـی شود.
دوبیتی

دوبیتی یـا ترانـه، از جهت قافیـه همانند رباعی هست و تفاوت آن با رباعی درون وزن آن ها هست . دوبیتی معمولن  بر وزن مفاعیلن  مفاعیلن  مفاعیل  سروده مـی شود.

موضوع دوبیتی ها بیـان حال و روز شاعر و مشکلات روزانـه، آرزوهای نخستین انسان وگاهی باورهای فلسفی و مطالب عرفانی است. مشـهورترین گویندگان دوبیتی باباطاهر و فایز دشتستانی هستند.

دوبیتی های باباطاهر بـه فهلویـات یـا پهلویـات نیز معروف است.

بابا طاهر مـی گوید:

 ز دست دیده و دل هردو فریـاد / کـه هرچه دیده بیند دل کند یـاد
بسازم خنجری نیشش  ز فولاد /   بر دیده که تا دل گردد آزاد

فایز دشتستانی مـی گوید:
سحرگاه ز آرزوی شوق دیدار /  کشاندم خویش بر بالین دلدار
ادب نگذاشت (فایز)بوسدش/ همـی سودم  به  زلفش چشم خونبار

دو تلفظی

"دو تلفظی" به کلماتی مـی گویند کـه در فارسی رایج و معیـار، بـه دو شکل تلفظ مـی شوند. ما امروز هم مـهرْبان (مـهر + بان = دو هجایی) مـی گوییم و هم مـهرَبان (مـه + رَ + بان = سه هجایی، هم چنین هست روزْگار (دو هجایی) و روزِگار (سه هجایی).

ذم شبیـه بـه مدح

الحق این مطرب ما گر چه زند سازی بد / لیکن این خاصیتش هست که ناخوش خواند
این بیت صنعت ذم شبیـه بـه مدح دارد. درون علم بدیع، نکوهشی را بـه نکوهشی دیگر کـه در آغاز بـه ستایش شبیـه باشد استوار را ذم شبیـه بـه مدح گویند.

راوی خودآگاه

راوی خودآگاه، نویسنده ای هست که درون ضمن روایت داستان، با خواننده از خصوصی‌ترین مشکلات خود به منظور نوشتن داستانی کـه هم اکنون مـی‌خواند، سخن مـی‌گوید؛ مثل راوی "تام جونز" (هنری فیلدینگ) و راوی "آتش پریده رنگ" (نابوکوف).

رباعی

که آغازگر آن رودکی بوده است، عبارت است  از چهارمصراع کـه مصراع های اول، دوم و چهارم آن هم قافیـه هست و گاه مصراع سوم نیز با دیگرمصراع ها هم قافیـه هست . رباعی بر وزن لا حول و لا قوة الّا بالله بنا مـی شود.

موضوع رباعی عبارت هست از مسایل حکمـی، فلسفی، شکوه از کوتاهی عمر و گشوده نشدن  راز آفرینش  و گاه شکایت از دوست و تنـهایی و جدایی.
عطار، مولانا، بیدل و شیخ ابوسعید از مشـهورترین رباعی سرایـان تاریخ ادبیـات ایران هستند و نام آورترین آنان عمرخیـام است.
از گویندگان رباعی درون دوران معاصر حتما از سیدحسن حسینی ، نصرالله مردانی ، وحیدامـیری و مصطفی علی پور نام برد.

خیـام مـی گوید:
هرذرّه کـه درخاک زمـینی بوده ست / پیش  از من و تو تاج و نگینی  بوده ست
گرد از  رخ  نازنین  به  آزرم فشان / کان  هم  رخ خوب نازنینی  بوده است

عطار مـی گوید:
گر مرد رهی مـیان خون حتما رفت / از پای فتاده سرنگون  حتما رفت
تو پای بـه راه درون نـه و هیچ مپرس / خود راه بگویدت کـه چون  حتما رفت

مولوی مـی فرماید:
من درد تو را ز دست آسان ندهم / دل بر نکنم  ز دوست، که تا جان ندهم
از دوست بـه یـادگار دردی دارم / کان  درد بـه صد هزار درمان  ندهم

ردالقافیـه

صنعت رد القافیـه درون علم بدیع، دوباره آوردن قافیـه ی مصراع اول قصیده یـا غزلی درون آخر بیت دوم است، مانند:
بر لشکر زمستان نوروز نامدار / کرده است رأی تاختن و عزم کارزار
و اینک بیـامده هست به پنجاه روز پیش / جشن سده طلایـه نوروز نامدار  (منوچهری دامغانی)

ردیف

ردیف از ویژگی های شعرهای سنتی هست و آن واژه ای هست که درپایـان هر بیت تکرارمـی شود. این تکرار برتأثیر موسیقی شعر مـی افزاید و در انسجام شعر موثر است. تکرار، مانند قافیـه، تداعی معانی را ممکن مـی سازد و موجب تأکید مـی شود. سعدی مـی گوید:


ای ساربان آهسته ران کـه آرام جانم مـی رود / وان دل کـه با خود داشتم با دلستانم مـی رود
من مانده ام مـهجور از او بیچاره و رنجور از او / گویی کـه نیشی دور از او دراستخوانم مـی رود


ردیف مـی تواندیک یـا چند واژه و یـا یک جمله باشد.


گوهرخود را هویداکن کمال این هست و بس / خویش را درخویش پیدا کن کمال این هست و بس  (حاج مـیرزاحبیب خراسانی)

رمان گوشـه دار

رمان گوشـه دار نوعی رمان هست شامل یک رشته حوادث کـه از لحاظ مضمون، پیوستگی خیلی روشنی با هم ندارند. نمونـه ی قابل ذکر این نوع رمان " ژیل بلاس دوسانتیـان " اثر لوساژ رمانسی پیکارسک است.

رمانتیک اجتماعی

رمانتیک اجتماعی درون آثارانی چون ویکتور هوگو و ویلیـام بلیک و در دیدگاه های خاص آنان نسبت بـه خوبی فطری بشر و نقش مخرب شرایط ناعادلانـه اجتماع و نـهادهای اجتماعی درون فساد اخلاقی بشر منعمـی کند.

رمانتیک عرفانی

رمانتیک عرفانی اعتقاد به وجود جان جهان و منشأ ربوبی روح بشر هست که نزد پاره ای از شعرای رمانتیک نظیر وردزورث منجر بـه مـیل شدید بـه بازگشت بـه این مرحله از زندگی روحانی گردید.

رَوی

آخرین حرف قافیـه را گویند، مانند حرف را درون "در" و "زر"

زبان شناسی

زبان‌شناسی مطالعه‌ی قانون‌مند زبان است. زبان‌شناسی بـه شیوه‌ی علمـی عمل مـی‌کند زیرا رویکردی بی‌طرفانـه دارد و نیز شیوه‌ی آن تجربی است. یعنی آن‌گونـه که نوآم چامسکی عنوان مـی‌کند مطالعه‌ی زبان‌شناسی بر ۳ اصل مشاهده، توصیف و تشریح استوار است.
موضوعات عمده‌ی زبان‌شناسی بـه شرح زیر مـیباشد:
واج شناسی  (phonology)
آوا شناسی  (phonetics)
نحو  (syntax)
معناشناسی  (semantics)
تحول زبان (ethimology)

به طور کلی زبان‌شناسی بـه جای اداره زبان، بـه فهم زبان مـی‌پردازد و دغدغه‌ی عمده‌ی آن به هر گرایشی کـه باشد پاسخ بـه پرسش‌های اساسی زیر است: زبان چیست؟ چه گونـه عمل مـی‌کند؟ وجه اشتراک زبان‌ها چیست؟ چرا زبان تغییر مـی‌کند؟ چه گونـه یـاد بگیریم حرف بزنیم؟  ...

زشت و زیبا

زشت و زیبا همان "مدح شبیـه بـه ذم" هست که بـه آن "تحویل" هم مـی‌گویند. این صنعت بـه گونـه‌ای‌ست کـه در اثنای مدح با استفاده از کلماتی چون وَ اِلّا، اما، جز، لیکن، ولی، مگر، ... سخن را درون مدح چنان بیـاورند کـه شنونده در آغاز آن را مذمّت بپندارد و هنگامـی کـه بیت یـا کلام پایـان مـی‌پذیرد، معلوم شود که مدح و ستایش است. مانند:
همـی بـه فرّ تو نازند دوستان، لیکن
به بی‌نظیری تو دشمنان کنند اقرار

زنگی گری
این اصطلاح در یکی ازسال های دهه ی ١٩۳٠م  به وسیله ی امـه سزر (شاعر و درام نویس فرانسوی اهل مارتینیک) و شاعر و سیـاستمدارسنگالی لئوپولد سدارسنگور باب شد و به بینش و رویکرد نویسندگان آفریقایی و به ویژه آفریقایی های فرانسوی زبان درسال های اخیر باز مـی گردد.

درادبیـات نماینده ی نوعی زیبایی شناسی درون بازیـافت و نگهداشت فرهنگ و حساسیت های سنتی آفریقایی است. اندیشـه ی زنگی گری بعد از انتشار "بازگشت بـه زاد بوم" (١٩۳٩م) و به دنبال آثار سنگور رواج عام یـافت.

ژانر

ژانر اصطلاحی فرانسوی هست برای نوع اثر، زمره و گونـه ی ادبی.

سجع متوازی

سجع متوازی آن هست که در آخر دو جمله، کلماتی قرار گیرند کـه در وزن، عدد و حرف رَوی (قافیـه) یکسان باشند. مثل: انیس و جلیس.
مثال‌هایی از گلستان سعدی:
سلاح از تن بگشادند و رخت و غنیمت بنـهادند.
هر کـه دست از جان بشوید، هر چه درون دل دارد بگوید.
باران رحمت بی‌حسابش همـه را رسیده و خوان نعمت بی‌دریغش همـه جا کشیده.

سکته عروضی

دکتر سیروس شمـیسا درون کتاب "فرهنگ عروضی" آمدن یک هجای بلند بـه جای دو کوتاه و افزودن یک مصوت کوتاه را بـه صامت، به منظور آن کـه تبدیل بـه هجای کوتاه شود، سکته خوانده هست (سکته ی حرکتی). بـه گفته ی وی ادبای پارسی‌گوی هند نیز� هر چند از بحث هجا استفاده نمـی‌د� همـین عقیده را داشته اند. آنان بـه دو اصطلاح سکته‌ی حرفی و سکته‌ی حرکتی اعتقاد داشتند. منظور از سکته‌ی حرکتی همـین دو موردی هست که درون بالا  اشاره شد و منظور از سکته‌ی حرفی این هست که شاعر درون مواردی (مثلن درون پایـان افاعیل پنج‌ هجایی) حرفی زاید بر تقطیع بیـاورد. مانند حرف "ل" درون کلمـه‌ی "سال" درون بیت زیر:
اگر چه صد سال ز بی‌خودی‌ها بـه خاک راهت فتاده باشم
چو باز پرسی حدیث منزل ز شوق گویم لَبثتُ یوما
سلامـه الاختراع

سلامة‌الاختراع همان ابداع است. ابداع درون لغت بـه معنی طرز نونـهادن و نوپدید آوردن و ایجاد و اختراع و خلقت و آفرینش آمده و در علم بدیع آن هست که شاعر و نویسنده، مضمون تازه و نو و معنی لطیف و متین و نیکو درون نظم و نثر خود بیـاورد. و  دارای برخی محسّنات لفظی و معنوی شود. ابداع، شامل هر دو نوع صنایع لفظی و معنوی مـی‌شود.

سلخ

سلخ یکی از انواع سرقت های ادبی است و آن هست که شاعری شعری را از شاعری دیگر بردارد و با تغییر ترکیب الفاظ، آن منتشر کند. رودکی مـی گوید :
هر کـه نامخت از گذشت روزگار /  نیز ناموزد ز هیچ آموزگار
و ابو شکور بلخی  مـی گوید:
مگر پیش بنشاندت روزگار /  که بـه زو نیـابی تو آموزگار
سلسله ی غزل واره

در ادبیـات انگلیسی sonnet sequence یـا سلسله‌ی غزل‌واره، مجموعه‌ ی چند شعر عاشقانـه‌ی متوالی هست که درون قالب "سانـه" یـا غزل‌واره سروده شده هست و از حیث درون‌مایـه با یک‌دیگر پیوند دارند. شاعر درون این سلسله غزل‌واره‌ها بـه شرح و بیـان یک بـه یک مراحل و مراتب شیفتگی خود بـه معشوقه مـی‌پردازد بـه طوری کـه شعرهای هر سلسله رابطه‌ای متوالی با یک‌دیگر پیدا مـی‌کنند. غزل‌واره‌های (سانـه‌های) شکسپیر کیفیتی زنجیره‌ای دارند. پیش از او، سِر فیلیپ سیدنی منظومـه‌ی "آستروفل و استلا" را بـه صورت ‌غزل‌واره سروده بود.

سهل و ممتنع

برگردان لاتینی این عبارت (ars celar artem) به این معنی است که هنر، خود را پنـهان مـی‌کند. یعنی اثر هنری، هنرهای خود را بـه رخ نمـی‌کشد و بروز نمـی‌دهد. درون بسیـاری از آثار عالی هنری هیچ نشانـه‌ی آشکاری از هنرورزی‌های آفریننده ی آن دیده نمـی‌شود �البته به منظور اهل فن فرق مـی‌کند� مثل اشعار سعدی (در مقابل حافظ). نظر شکلوفسکی از فرمالیست‌های روسی بر عاست و مـی‌گوید اثر ادبی حتما هنر خود را افشا کند و بروز دهد.

در فارسی این اصطلاح بـه سخنی گفته مـی شودکه درون ظاهر ساده و آسان جلوه کند، بـه گونـه ای کـه تصور شود مانند آن را بـه آسانی مـی توان گفت ، اما درعمل معلوم شود کـه دشوار و ممتنع هست . اشعارسعدی از این  ویژگی برخوردار است

سیـاق الاعداد

درعلم بدیع، چند چیز را دنبال یکدیگر ذکر ، و سپس، درباره ی هریک جداگانـه یـا درباره ی مجموع، وصفی یـا حکمـی آوردن را سیـاقة الاعداد گویند. مانند :
دارم ز اشتیـاق تو ای ماه سنگدل /  دارم ز اشتیـاق تو ای سرو سیمبر
دل گرم و آه سرد و غم افزون و صبرکم /  رخ زرد و اشک سرخ وخشک و دیده تر

شاعر تراژدی

شاعر تراژدی لقب شاعری ایتالیـایی‌ بـه نام ویتوریو آلفیری است کـه در سال ١۷٩٤متولد شد. وی جوانی خود را درون هوس‌بازی و ماجراجویی گذراند و بدون هدف خاص قسمت اعظم اروپا را سیـاحت کرد و در ١٦ سالگی شروع بـه نوشتن کرد و با روح پرهیجان و پرحرارتی کـه داشت پیـاپی ٢٠ تراژدی نوشت کـه لحن همـه‌ی آن ها بـه خلاف تراژدی نویسان ایتالیـایی قبل از او، جدی و محکم بود. تراژدی های او مورد پسند فراوان مردم ایتالیـا قرار گرفت و آن ها را "طلیعه‌ی تئاتر ملی" ایتالیـا شمردند. درون ١۷٨٨ وی با یک کنتس بیوه ازدواج کرد و این زن بـه نام آلفیری بنایی درون کلیسای سانتاکروچه فلورانس ساخت که از شاهکارهای بزرگ حجاری ایتالیـا بـه شمار مـی رود. مـهم ترین آثار وی بدین قرارند:
پادشاه و ادبیـات، فیلیپ دوم، آنتیگون، آگاممنون، ویرجینیـا، اوکتاویـا و تاریخ زندگانی من.

شبه خبر

شبه خبر اصطلاحی درون نقد ادبی است. این اصطلاح را آی.ا.ریچاردز، منتقد معاصر به منظور تمایز مـیان خبر علمـی از خبر شعری وضع کرد. منظور ریچاردز از "خبر"، بیـان علمـی واقعیتی است که قابل اثبات باشد. ولی درون شعر، نمودهای شبیـه بـه خبر یـا شبه خبر، واقعیتی هست که در شعر یـافت مـی شود اما قابل اثبات و منطبق با منطق نیست.

شریطه

شریطه ابیـات پایـانی قصیده هست و درون آن شاعر بـه صورت جملات شرطی ممدوح را دعا مـی گوید

شطحیـات

در ادب فارسی و در اصطلاح عرفا و صوفیـه، نوعی کلام متناقض را که صوفیـان بـه هنگام وجد و حال، بیرون از شرع گویند، شطح مـی نامند. شطح درون لغت بیـان امور و رموز و عباراتی هست که حال و شدت وجد را وصف  کند ولی از آن بوی خودپسندی و ادعا و خلاف شرع استشمام شود. از این گونـه هست عباراتی چون "اناالحق" کـه به حسین بن منصور حلاج منسوب هست و "سبحان الله ما اعظم شأنی" کـه بایزید بسطامـی گفته و نیز:
در درون مـیکده رندان قلندر باشند / کـه ستانند و دهند افسر شاهنشاهی
خشت زیر سر و بر تارک هفت اختر پای / دست ِ قدرت نگر و منصب صاحب جاهی (حافظ)

شعر انگاره وار

در اصطلاح ادبیـات، شعری داریم با عنوان "شعر طرح وار" یـا "شعر انگاره دار". شعر طرح وار آن هست که ابیـات و سطور شعر بـه ترتیبی قرار گیرند که تا در مجموع شکل و طرح خاصی بر صفحه کاغذ تشکیل دهند. طرح بـه دست آمده اغلب شکل هندسی است اما تصویر اشکال دیگری همچون بال، تخم مرغ، و نیزه هم درون این قسم شعر معمول است. بـه عنوان نمونـه بـه شعر "قهوه خانـه سر راه" اثر کیومرث زاده دقت کنید که ترتیب نوشته کلمـه "پرتاب" درون آن، تداعی کننده فعل پرتاب است:
و دستی ماهی قرمز را کـه دیگر نـه ماهی هست و نـه قرمز
از پنجره
به باغ
پر
تا
ب
خواهد کرد.

شعر پژواکی

شعر پژواکی (echo verse) شعری‌ هست که درون آن برخی از سطرها بنا بر خصوصیت پژواک صوت درون کوه، تکرار مـی‌شود و آخرین هجاهای سطر پیشین را کامل مـی‌کند و به آن معنی مـی‌دهد. شعر "قصه‌ی شـهر سنگستان" اثر مـهدی اخوان ثالث نمونـه‌ی جالبی از این نوع شعر است:
سخن مـی‌گفت �سر در غار کرد� شـهریـار شـهر سنگستان
سخن مـی‌گفت با تاریکی و خلوت
حزین‌ آوای او در غار مـی‌گشت و صدا مـی‌کرد
غم دل با تو ‌گویم غار
بگو آیـا مرا دیگر امـید رستگاری نیست؟
صدا نالنده پاسخ داد: "آری نیست"

شعر ذوبحرین

شعر ملوّن یـا ذوبحرین درون اصطلاح عروض شعری هست که بـه دو بحر از بحور عروض خوانده شود. مانند:
این مـه شکرشیرین دهن!
این بت سنگین دل سیمـین زقن!
که مـی توان آن را بـه دو بحر مفتعلن مفتعلن فاعلن و نیز فاعلاتن فاعلاتن فاعلن خواند.
ذوبحرین درون اوزانی ظاهر مـی شود کـه تعداد هجاهای آنـها مساوی باشد، اما درون هجاهای بخصوصی کوتاهی و بلندی وجود داشته باشد.

شنل و شمشیر

این اصطلاح اشاره به کمدی های مربوط بـه عشق و دسیسه ی کمابیش ملودرام درون بین اشراف سده های ١٦ و ١۷ مـیلادی دارد. دو  نمایش نامـه نویس عمده درون این زمـینـه لوپ دوگا و کالدرون هستند.

ادامـه در بخش دوم

 

 

معنای لغات متن

 

 برای دریـافت معنی یك كلمـه، دو بار بر روی آن  كلیك كنید.

 این صفحه را بـه گونـه ای طراحی كرده ایم كه با دو بار كلیك بر یك كلمـه، معنی آن واژه درون فرهنگ دهخدا درون اختیـار شما قرار خواهد گرفت.




[سایت سارا شعر - آشنایی با اصطلاحات ادبی - بخش اول معنی شعر کاروتلاش]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Mon, 03 Sep 2018 10:43:00 +0000